سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قران تحریف شده

ارسال  شده توسط  مرتضی حسینی در 88/1/18 12:8 عصر

 گفته می‌شود به‌تازگی نسخه‌ای تحریف شده از قرآن به نام«الفرقان الحق»(The True Furqan) در کویت توزیع شده که قرآن قرن بیست‌ویکم خوانده شده است.

کتاب فرقان‌الحق به شخصی به نام الصفی الهام (!) منسوب شده است و توسط فردی به نام المهدی به انگلیسی ترجمه شده است.

این کتاب توسط اعراب مسیحی مقیم آمریکا منتشر شده‌است و در هر صفحه متن عربی و ترجمه انگلیسی آن در مقابل هم قرار دارند.

این کتاب که توسط دو شرکت انتشاراتی آمریکایی به نام Omega ???? و wine press چاپ شده شامل ?? سوره از جمله سوره‌هایی به نام الفاتحه، الجنه و الانجیل است و بسیاری از عقاید اسلامی در آن مردود شمرده شده‌اند یا وارونه جلوه داده شده‌اند.

این به اصطلاح قرآن ??? صفحه‌ای که به زبان‌های انگلیسی و عربی چاپ و منتشر شده‌است در مدارس خصوصی کویت در دسترس دانش‌آموزان قرار گرفته است.

در این کتاب به جای بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم در ابتدای هر سوره بسم‌الله آمده که در برگیرنده عقاید مسیحیان در مورد تثلیث است.

در مقدمه این کتاب چنین آمده است: «تقدیم به ملت عرب و همه مسلمانان جهان. در عمق وجود هر انسانی اشتیاق فراوانی برای رسیدن به ایمان حقیقی، آرامش درونی، آزادی معنوی و زندگی ابدی وجود دارد. این متن (کتاب فرقان‌الحق) می‌تواند به اشتیاق سمت‌وسو ببخشد.

در برخی نظرات ارائه‌شده درباره این قرآن چنین می‌خوانیم:

ـ در طول ???? سال گذشته هیچ اثر ادبی خلق نشده که بتواند مانند فرقان‌الحق با قرآن مقابله کند(Bapt.it press).

ـ ... کتابی بهتر از قرآن که به زبان عربی فصیح و زیبا و انگلیسی قوی نوشته است (دکتر مایکل براون، استاد زبانهای سامی).

ـ پیام انجیل به روشنی در این کتاب دیده می‌شود (یکی از مجلات پروتستان).

ـ فرقان‌الحق روشی نوآورانه و منحصر به فرد برای انتقال حقایق انجیل به مسلمانان است (رئیس یکی از مدارس مسیحی در خاورمیانه).

در پایگاه اینترنتی آمازون، فرقان‌الحق این‌گونه معرفی شده است:

اگر می‌خواهید با اسلام یا مسیحیت آشنا شوید این کتاب را بخوانید، زیرا این کتاب قرآن جدیدی به نام

پیام قرآن و انجیل را با هم پیوند می‌دهد.

در یکی از پایگاههای اینترنتی مسیحی به نام (messiah Gifts) که ستاره‌ داود نیز بر بالای صفحه اصلی آن خودنمایی می‌کند(!؟) آمده است:

ـ کتاب فرقان‌الحق هدیه‌ای به مسلمین است که پیام صلح عیسی مسیح را به زبان عربی و انگلیسی صحیح بیان ‌می‌کند. این کتاب که سوره‌هایش شبیه سوره‌های قرآن است موضوعاتی مثل عشق، نور، ازدواج، صلح، روزه‌داری و نماز را به شیوه جدیدی توضیح می‌دهند.

پایگاه اینترنتی آمازون که آخرین عناوین کتاب‌ها در موضوعات مختلف را به فروش می‌رساند به تبلیغ این کتاب پرداخته است و آن را قرآنی نوشته شده به شیوه جدید و منحصر به فرد خوانده است.

در یکی از آیات آن ازدواج با بیش از یک زن برابر با زنا دانسته شده و در آیات دیگر طلاق و جهاد حرام و غیرشرعی خوانده شده‌اند. همچنین در مورد ارث مطالبی در آن آمده که مغایر با دستورات اسلامی است.

برای اشنایی با این قرآن تحریف شده می‌توانید به نشانی‌های زیر مراجعه کنید:

WWW.ISLAM_ENPOSED.ORG/FURGAN

WWW.TRUTH_IN_CRISIS.COM

WWW.MESSIAHSGIFTS.COM

نوشته شده توسط امید در یکشنبه 1385/07/16
ابلیس‌ از کدام‌ طایفه‌ است؟

کهف: 50

و [به‌ یاد آر] زمانى‌ را که‌ به‌ فرشتگان‌ گفتیم‌ به‌ آدم‌ سجده‌ کنید. پس‌ همگى‌ سجده‌ کردند، جز ابلیس‌ که‌ از جن‌ بود. پس‌ از فرمان‌ پروردگار خود بیرون‌ رفت
داستان‌ ابلیس‌ و استکبار او هفت‌ بار در قرآن‌ آمده‌ و داستانى‌ بسیار آموزنده‌ است. اهم‌ مطالبى‌ که‌ از قرآن‌ دربارهِ‌ ابلیس‌ فهمیده‌ مى‌شود عبارت‌ است‌ از: 
‌‌1) ابلیس‌ به‌ سبب‌ عبادت‌ بسیار جزو فرشتگان‌ به‌ حساب‌ مى‌آمد و ملائکه‌ هم‌ تصور مى‌کردند که‌ او از ایشان‌ است؛
‌‌2) ابلیس‌ پس‌ از این‌ که‌ از اجراى‌ فرمان‌ خدا سر باز زد حسابش‌ از ملائکه‌ جدا شد و از آن‌ مقام‌ شامخ‌ سقوط‌ کرد و عامل‌ سقوط­ خودِ او بود، نه‌ این‌ که‌ او شیطان‌ خلق‌ شده‌ باشد؛
‌‌3) مفهوم‌ شیطان‌ اعم‌ از ابلیس‌ است‌ و همهِ‌ اغواگران‌ را، چه‌ انسان‌ و چه‌ غیر انسان، شامل‌ مى‌شود؛
‌‌4) ما نیز باید مراقب‌ خویشتن‌ باشیم‌ و نپنداریم‌ که‌ اگر خداوند توفیقى‌ عطا فرمود و چند روزى‌ در راهى‌ درست‌ گام‌ برداشتیم، تا پایان‌ چنان‌ خواهیم‌ ماند؛ بلکه‌ جهان‌ عرصهِ‌ دگرگونى‌هاست‌ و انسان‌ تا زنده‌ است‌ دایماً آزمایش‌ مى‌شود و هر لحظه‌ ممکن‌ است‌ سقوط‌ کند.

نوشته شده توسط امید در چهارشنبه 1385/07/12
معجزه

. امری خارق العاده باشد.

?. تعلیم و تعلمی و محصول مهارتهای اکتسابی نباشد.

?. قابلیت تحدی داشته باشد و در مسیر مبارزه طلبی سالم و پیروز ظاهر گردد.  

اکنون با توجه به شرایط فوق باید گفت: قرآن کریم معجزه ای الهی به شما می رود که از سوی رسول خدا(ص) برای هدایت بشریت نازل شده است و در شناخت اعجاز آن همین بس که شرایط یک پدیده اعجازی می تواند در مورد آن و به شرح زیر مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.

?. خارق العاده بودن قرآن

در بحث اعجاز قرآن این سوال مطرح است که آیا می توان قرآن را به عنوان پدیده ای خارق العاده قلمداد کرد؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ? چه ویژگی هایی برای خارق العاده بودن آن دلالت دارد؟ در جواب باید گفت پدیده ای خارق العاده است که با ظهور آن? عرف و عادت طبیعی مردم در هم بشکند و اعجاب و شگفتی آنان را از هر جهت برانگیزد? نظیر عصای موسی که پس از تبدیل شدن به اژدها? مردم به ویژه مخالفان موسی(ع) را متعجب کرد و قرآن از آن به عنوان یک آیه و معجزه نام می برد. به همین ترتیب قرآن کریم نیز با نزول خود ( بین جماعتی که سخن شناس و شیفته کلام بلیغ بودند ) چه از نظر لفظ و عبارت  و چه از نظر معنا و محتوا اعجاب آنان را برانگیخت و موجب پیدایش قضاوتهایی گردید که مبین اعتراف به خارق العاده بودن آن است. قرآن از نظر ظاهر با سبک ویژه ای نازل گردید که تا آن زمان برای عربها ناشناخته بود. قرآن نه به عنوان شعر نازل گردید و نه در قالب نثر ساده و معمولی می گنجید. البته مخالفان پیامبر(ص) تلاش وسیعی به خرج دادند تا پیامبر(ص) را فردی شاعر و قرآن را به عنوان یک اثر شعری جلوه دهند? اما این تلاشها ثمری در بر نداشت? چرا که قرآن با هیچ کدام از قالبهای متداول شعری مطابقت نداشت. از سوی دیگر وجود سجع در عبارات قرآن? مسأله آهنگ پذیری ایات آن? تمایز این کتاب را با هر نثر دیگر نشان می داد که این تمایز را اعراب سخن شناس درک کرده و متحیر بودند که قرآن را با کدام یک از اقسام کلام منطبق سازد. حقیقتی که اعراب در نهایت به آن رسیدند? آن بود که قرآن نیز ویژگی منحصر به فردی دارد که برای کسی قابل تقلید نیست? چنان که در بحث تحدی با قرآن به این مطلب اشاره خواهد شد.

از نظر معنا و محتوای قرآن نیز باید گفت که این کتاب حقایق جدید و ارزنده ای در باب خداپرستی? فضایل اخلاقی? اسرار آفرینش? مبدأ و معاد? سرگذشت پیشینیان? آداب و سنن اجتماعی? احکام و عبادات و... برای بشریت به ارمغان آورد که به ویژه تا آن زمان برای مخاطبان خود تازگی داشت. حقایقی که مستمعان را مجذوب می ساخت و انقلاب و تحولی در آنان پدید می آورد? به طوری که عده زیادی پس از شنیدن آیاتی از آن مسلمان شدند و در صف پیروان رسول خدا(ص) در آمدند. بنابر آیات قرآن و نیز شواهد تاریخی پس از مدتی کفار گوش کردن به قرآن را تحریم نمودند و برای جلوگیری از قرائت آن پیامبر را زیر فشار قرار دادند. آنان در مورد رسول خدا(ص) و قرآن به چنان تبلیغاتی دست زدند که نشانگر ناچاری انان در مواجهه با موج جدیدی بود که در جامعه به راه افتاده بود. رسول خدا(ص) را با عناوینی چون شاعر? مجنون? ساحر? کاهن و فرد تعلیم گرفته? متهم ساختند تا از عظمت کار او و قرآن بکاهند? اما این اقدامات ثمری به بار نیاورد. برخی از همین نسبتها? خارق العاده بودن قرآن را در نظر همین مخالفان نشان می دهد. بنابر آیات ابتدای سوره مدثر? کافران قرآن را به سحر تعبیر کردند و سحر از پدیدههای خارق العاده است که توسط بشر ارائه می گردد? البته برخی از خصوصیات سحر از معجزه متفاوت است که در اینجا مورد بحث نیست. سحر و معجزه هر دو در خارق العاده بودن مشترک می باشند. البته تعبیر سحر در مورد قرآن نخستین بار از سوی کسی به زبان آورده شد که خود از سخن شناسان عرب? معروف به «ریحانه قریش» بود. وی که «ولید بن مغیره مخزومی» نام داشت? وقتی از سوی قوم خود زیر فشار قرار گرفت که باید سخنی بر ضد قرآن بر زبان جاری سازد و یا قضاوتی درباره آن به عمل آورد? ناچار پس از تفکر و ارزیابی بسیار رو به قوم خود نمود و گفت:« بهترین رای و سخن آن است که بگوییم گفتار او سحر است. مگر ندید میان مرد و خانواده و فرزندان و دوستان جدایی می اندازد؟»? به این ترتیب او به خارق العاده بودن قرآن و نفوذ بی مانند آن که موجب ایمان برخی از مردم و جداشدن آنان از بستگان خود می شود اعتراف نمود.

نوشته شده توسط امید در سه

قران همه

ارسال  شده توسط  مرتضی حسینی در 88/1/18 12:7 عصر

1-    آلبرت انیشتین (متفکر و فیزیکدان بزرگ)

قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست،راهی که بزرگترین فلاسفه از تعریف آن عاجزند،هدایت می کند.

 

2-    پرفسور هانری کربن (فیلسوف معاصر فرانسوی)

اگر اندیشه محمد (ص) خرافی بود و اگر وحی او وحی الهی نبود،هرگز جرات نمی کرد بشر را به علم دعوت کند.هیچ یک از افراد بشر و هیچ شیوه ی تفکری به اندازه محمد (ص) و قرآن،انسان را به دانش دعوت نکرده اند،تا آنجا که در قرآن،نهصد و پنجاه بار از علم،فکر و عقل سخن به میان آمده است.

 

3-    دکتر گوستاو لوبون (مورخ بزرگ فرانسوی)

قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است،به تعالیم و دستورات مذهبی منحصر نمی شود بلکه مشتمل است بر دستورات سیاسی و اجتماعی،خیرات،نیکی،مهمان نوازی،اعتدال در خواهش های نفسانی،وفای به عهد،اکرام به والدین،کمک کردن به بیوه و یتیم و سرپرستی آنها،نیکی کردن در مقابل بدی که در موارد متعددی بر آن تاکید شده،و در آن تمام صفات و خصلت های پسندیده تعلیم داده شده است.تعلیمات اخلاقی قرآن به مراتب بالاتر از تعلیمات انجیل است.

 

4-    لئون تولستوی (فیلسوف و نویسنده شهیر روسی)

هر کس بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را دریابد،باید قرآن مجید را مطالعه کند.در آنجا قوانین و تعلیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آسان و ساده برای عموم بیان شده است.

 

5-    پرفسور آرتور جی.آربری (دانشمند و خاور شناس انگلیسی)

زمانی که به پایان ترجمه قرآن نزدیک می شدم،موضوعی سخت مرا پریشان کرده بود.اما در طول ایام پریشانی ، قرآن مرا چنان آرامشی بخشید و چنان حفظ کرد که برای همیشه رهین منتش گردیدم.

 

6-    جی.اِم.رود ویل (اسلام شناس انگلیسی)

     قرآن ، مقام والایی دارد،زیرا نام خداوند و خالق جهان و ستایش او را در میان ملل بت

     پرست نشر داد و آن را به همه کس اعلام کرد.اروپا نباید فراموش کند که مدیون قرآن  

     است.همان کتابی که آفتاب علم را در میان تاریکی قرون وسطا در اروپا جلوه گر ساخت.

نوشته شده توسط امید در یکشنبه 1386/09/18
محبت در قرآن (کامل و جامع)

قرآن کریم در مورد محبت مى فرماید: و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله و الذین امنوا اشد حبا لله (1) مؤمنان، به خدا دل بسته اند و دوستان او هستند، ولى مشرکان و کافران، دوستان بتهایند; اما محبت مؤمنان به خدا از محبت بت پرستان به بتها بیشتر است; چون هیچ زیبایى به اندازه خدا جمیل نیست و هیچ معرفتى به اندازه معرفت او کمال نیست و هیچ انسانى نیز به اندازه مؤمن، عارف نیست; از این رو، هیچ انسانى به اندازه مؤمن، عاشق و محب نیست.

محبت شدت پذیر است و اگر چه کمیت ندارد ولى داراى کیفیت است; محبت وزن ندارد ولى شدت وجودى دارد و وزین است. علت برترى محبت مؤمن، به خدا از محبت مشرک به بت، این است که بت اگر چه زیبا باشد زیبایى بصرى و سمعى یا زیبایى خیالى و وهمى دارد و درک این زیباییها به وسیله گوش و چشم و تاثیر این محبوبها در حد وهم و خیال است; چون انسان نا آگاه، مى پندارد از بتان و به طور کلى از غیر خدا کارى ساخته است.

برای مشاهده ادامه مطلب به ادامه مطلب مراجعه کنید. اگر کل مطلب را می خواهید بگویید تا به صورت PDF یا DOC در اختیارتان بگذارم.


ادامه مطلب رابخوانید.
نوشته شده توسط امید در جمعه 1386/09/16
ابتدای برزخ - قسمت اول

و من مُردم. پس دیدم ایستاده¬ام و بیماری بدنی که داشتم ندارم و تندرستم. و خویشان من در اطراف جنازه برای من گریه می کنند و من از گری? آنها اندوهگینم و به آنها می گویم: «من نمرده¬ام، بلکه بیماریم رفع شده است.»

کسی گوش به حرف من نمی کند، گویا مرا نمی بینند و صدای مرا نمی¬شنوند و دانستم که آنها از من دورند. من نظر به آشنایی و دوستی به آن جنازه دارم، خصوص بشر? پهلوی چپ او را که برهنه بود و چشمهای خود را به آنجا دوخته بودم. و جنازه را بعد از غسل و دیگر کارها، به طرف قبرستان بردند، من هم جزو مشیّعین (تشییع کنندگان) رفتم.

در میان آنها بعضی از جانورهای وحشی و درّندگان از هر قبیل می دیدم، که از آنها وحشت داشتم ولی دیگران وحشت، و آنها نیز اذیّتی نداشتند، گویا اهلی و به آنها مأنوس بودند. و جنازه را سرازیر گور نمودند و من در گور ایستاده تماشا می کردم و در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود، به ویژه هنگامی که دیدم در گور جانورهایی پیدا شدند و به جنازه حمله¬ور گردیدند. و آن مردی که در گور جنازه را خوابانید، متعرّض آن جانورها نشد؛ گویا آنها را نمی دید. و از گور بیرون شد و من از جهت علاقمندی به آن جنازه داخل گور شدم، برای بیرون نمودن آن جانوران؛ ولی آنها زیاد بودند وبر من غلبه داشتند.

و دیگر آنکه مرا چنان ترس گرفته بود، که تمام اعضای بدن می لرزید. و از مردم دادرسی خواستم. کسی به دادم نرسید و مشغول کار خود بودند، گویا هنگام? میان گور را نمی دیدند. ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند، که آنها کمک نموده، آن جانوران فرار نمودند. خواستم از آنها بپرسم، که آنها کیانند؟! گفتند: «انّ الحسنات یذهبن السیّئات ؛ [(البته) خوبیها بدیها را از میان می برد.]» و ناپذیر شدند. پس از فراغت از این هنگامه ملتفت شدم، که مردم سر گور را پوشانیده اند و من را در میان گور تنگ و تاریک، ترک کرده¬اند. و می بینیم آنها را که رو به خانه¬هایشان می روند و حتی خویشان و دوستان و زن و بچّه خودم که شب و روز در صدد آسایش آنها بودم. و از بی¬وفایی آنان بسی اندوهناک شدم.

یاری دادرس

از خوف و وحشت گور و تنهایی نزدیک بود، دلم بترکد.
با حال غربت و وحشت فوق العاده ویأس از غیر خدا در بالا سر جنازه نشستم.
کم کم دیدم قبر می لرزد و از دیوارها وسقف لحد، خاک می ریزد و خصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم دارد، کأنّه جانوری آنجا را می خواهد بشکافد و داخل قبر شود و بالاخره آنجا شکافته شد.
دیدم دو نفر با رویهای موحش و هیکل مهیب داخل قبر شدند؛ مثل دیوهای قوی هیکل و از دهان و دو سوراخ بینی هایشان دود و شعل? آتش بیرون می رود و گرزهای آهنین که با آتش، سرخ شده بود، که برقهای آتش از آنها جستن می کرد، در دست داشتند و به صدای رعد آسا که گویا زمین و آسمان را به لرزه آورده، از جنازه پرسش نمودند، که : «من ربّک؛ [پروردگارت کیست؟]»

من از ترس و وحشت نه دل داشتم و نه زبان. فکر کردم که جناز? بی روح جواب اینها را نخواهد داد و یقین است که با این گرزها خوهند زد، که قبر پر از آتش شود و با آن وحشت مالاکلام، این آتش سوزان هم سربار خواهد شد. پس بهتر این است، که من جواب گویم.
توجه نمودم به سوی حق و چاره¬ساز بیچارگان و کارساز درماندگان. و در دل متوسل شدم به «علی بن ابی طالب» چون او را به خوبی می شناسم ودادرس درماندگان فهمیده بودم ودوست داشتم اورا، وقدرت وتوانایی اورا در همه عوالم و منازل نافذ می دانستم. واین یکی از نعمتها و چاره سازیهای خداوند بود که در همچو موقع وحشت وخطرناکی که آدمی ازهوش بیگانه می شود؛ «و تری النّاس سکاری، و ماهم بسکاری ؛ [ و مردم را مست می بینی و حال آنکه مست نیستند.]» آن وسیل? بزرگ را بیاد آدمی می آورد. و به مجرّد این خطور و الهام، قلبم قوّت گرفت و زبانم باز شد و چون سکوت و لاجوابی من به طول انجامیده بود، آن دو سائل به غیظ و شدت مالاکلام دوباره سؤال نمودند که:«خدا ومعبود تو کیست؟» به صورت و هیبتی که صد درجه از اولی سخت تر بود و از شدت غیظ صورتشان سیاه و از چشمهایشان برق آتش شعله می زند و گرزها بالا رفت و مهیّای زدن شدند. مثل اوّل نترسیدم و به صدای ضعیف گفتم که: «معبود من خدای یگانه بی¬همتاست».
«هوالله الذی لا إله الّا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرّحیم، هوالله الذی لاإله الّا هو الملک القدوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبر سبحان الله عما یشرکون ؛ [اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست؛ دانند? غیب و آشکار است، اوست رحمتگر مهربان. اوست خدایی که جز او معبودی نیست؛ همان فرمانروای پاک سلامت [بخش و] مؤمن [به حقیقت حق? خود که] نگهبان، عزیز، جبّار، [و] متکبر[است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک می گردانند.]»

و این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح مداومت داشتم، محض اظهار فضل برای آنها خواندم، که خیال نکنند، بنی آدم فضلی و کمالی ندارند؛ و چنانکه روز اوّل بر خلقت بنی آدم اعتراض نمودند، که :«غیر از فساد و خون ریزی چیزی در آنها نیست».
بالجمله، پس از تلاوت آیه شریفه در جواب آنها، دیدم غضب آنها شکست و گرفتگی صورتشان فرو نشست، حتی یکی به دیگری گفت: «معلوم می شود که این از علمای اسلام است، سزاوار است که بعد از این به طور نزاکت از او سؤال شود.» ولی آن دیگری گفت: «چون مناط (ملاک) رفتار ما با این شخص جواب سؤال آخری است و آن هنوز معلوم نیست، ما باید به مأموریت خود عمل نموده و وظایف خود را انجام دهیم و این هر که باشد؛ عناوین و اعتبارات در نظر ما اعتباری ندارد.»

پس سؤال نمودند: «من نبیک [پیامبرت کیست؟]»
در این هنگام طپش قلب من کمتر شده و زبانم بازتر و صدایم کلفت¬تر گردیده بود. جواب دادم: «نبی و رسول الله الی الناس کافة محمد بن عبدالله خاتم النبیین ، و سید المرسلین(ص)؛ [پیامبر و رسول خدا، به سوی تمام مردم؛ حضرت محمدبن عبدالله که خاتم پیامبران و آقای رسولان است، می باشد.]»
در این هنگام غیظ و غضبشان بالکلیه رفت و صورتشان روشن گردید و از من هم آن ترس و وحشت نیز رفت. پس سؤال نمودند از کتاب و قبله و امام و خلیفه رسول الله (ص).
جواب دادم: «وحیث ما کنتم، فولّوا وجوهکم شطره ؛ [و هر کجا بودید رویهای خود را به سوی آن (مسجدالحرام) بگردانید.]» «المسجد الحرام ظاهرا و باطنا الحق المتعال.» «و جهت و جهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفا و ما أنا من المشرکین ؛ [و من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشرکان نیستم.]»

«و أئمتی خلفاء نبی إثنی عشر إماما، اولهم علی بن أبی طالب و اخرهم حجة بن الحسن صاحب العصر و الزمان مفترضو الطاعة و معصومون من الخطاء والزلل، شهداء دارالفناء و شفعاء دارالبقاء؛ [پیشوایانم، جانشینان پیامبر (ص)، دوازده امام می باشند، که نخستین آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخرین آنها حجة بن الحسن (ع) صاحب العصر و الزمان می باشد. اطاعت از فرمان آنان واجب است و آن بزرگواران از هر خطا و لغزشی منزّه می باشند، گواهان [کارهای مردم در] دنیا و شفیعان سرای جاوید (آخرت) هستند.]»
و یک یک اسامی و نسب و حسب آن بزرگواران را برای آنها شرح دادم.

گفتند: «این همه طول و تفصیل لازم نبود، جواب هر کلمه، یک کلمه است.»
گفتم: «برای شما از این مفصّل تر لازم است، زیرا که دربار? ما ازاول بدگمان بودید و بر خلقت ما اعتراض نمودید، با اینکه بر فعل حکیم نمی بایست اعتراض نمود. و از آن روزی که اعتراض شما را فهمیدم، از شما دقّ دلی پیدا کردم ، حتی آنکه متعهد شدم، که اگر مجالی (فرصتی) بیابم از شما سؤالاتی بنمایم و چون چرایی دراندزم. ولی حیف که با این گرفتاری و مضیقه مجالی برایم نمانده؛
با لب دم¬ساز خودگر جفتمی همچون نی من گفتنی¬ها گفتمی»
و سکوت نمودم و منتظر بودم، که چه سؤالی بعد از این می کنند. دیدم سؤالی نکردند، فقط پرسیدند: «این جوابها را از کجا می گویی و از که آموختی؟»

من از این سؤال به فکر فرو رفتم، که ادلّه و براهینی که در دار¬ غفلت و جهالت و خطا و سهو مرتّب نموده بودیم، از کجا سهو و خطایی در مادّه و یا درصورت و یا در شرایط انتاج (نتیجه گرفتن) آن روی نداده باشد؟ و از کجا که عقیم را منتج خیال نکرده باشیم؟ و از کجا که آنها به موازین منطقیه درست دربیاید؟ و از کجا که آن موازین ، موازین واقعیه باشد و خود ارسطو که مقنّن (قانون گذار) آن موازین است، به خطا نرفته باشد؟ و چه بسا که در همان عالم ملتفت به بعضی لغزشها نشویم.
علاوه بر این، بر فرض صحت و درستی آن براهین، فقط وفقط آنها در آن عالم که خان? کوری ونادانی است محل حاجت هستند، چون آنها حکم عصا را دارند و شخص کور و یا در مواضع تاریک و ظلمت¬کرده¬ها محتاج به عصا باشد. و در این عالم که واقعیات به درجه¬ای روشن و چشمها تیزتر، جای عصا نخواهد بود، پس اینها چه از من می خواهند.

خدایا من تازه مولود این جهانم و اصطلاح اهل آن را نیاموخته¬ام. بحق علیّ بن ابطالب (ع) مددی کن.
من دراین فکر و مناجات بودم، که ناگهان نعر? آنها، همچون صاعقه¬ای آسمانی، بلند شد که :«بگو آنچه گفتی، از کجا گفتی؟»
نظر کردم که چشمی نبیند چنان صورت خشمین را! چشمهای برگشته و سرخ شده، همچون شعله آتش و صورت سیاه شده و دهان باز، همچون دهان شتر و دندانها بلند و زرد و گرزها را بلند نموده، مهیّای زدن هستند.
من از شدت وحشت و اضطراب از هوش بیگانه شدم و در آن حال کاّنه ملهم شدم و به صورت ضعیفی جواب دادم، در حالیکه از ترس چشمم را خوابانده بودم: «ذلک امر هدانی الله الیه ؛ [آن مطلبی است که خدای تعالی مرا به سویش هدایت نموده است.]»
و از آنها شنیدم که گفتند: «نم، نومة العروس ؛ [بخواب، همانند خوابیدن عروس]» و رفتند.

من با همان حال گویا به خواب رفتم و یا بیهوش بودم ولی حس کردم که از آن اضطراب راحت شدم.

پی نوشت ها:

1- هود / 114
2- حج / 2
3- حشر / 22 و 23
4- اشاره به آیه 30 سوره بقره است که می فرماید: «و أذقال ربّک للملئکة انّی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک قال انّی اعلم مالا تعلمون: و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت. [فرشتگان] گفتند: آیا در آن کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد.، و خونها بریزد؟ و حال آنکه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه می کنیم و به تقدیست می پردازیم. فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید.»
5- بقره / قسمتی از آیات 144 و 150
6- طبق آیه فوق قبله ام که بدان جانب روی می آورم مسجدالحرام است و در اصل و باطن به جانب خداوند رو می نمایم.
7- انعام / 79
8- این جمله برگرفته از این حدیث از امام موسی کاظم(ع) می باشد:«امر هدانی الله له و ثبتتنی علیه؛ چیزی است که خدا مرا برای آن هدایت کرده و بر آن پایدار نموده است.» می باشد. کافی ، جلد 3، صفحه 238، حدیث 11
9- قسمتی از حدیثی از امام صادق(ع) می باشد. کافی، جلد3، ص 238 و 239، حدیث 9 و 10 و 12

منبع : کتاب سیاحت غرب

نوشته شده توسط امید در سه شنبه 1386/07/17

نور

ارسال  شده توسط  مرتضی حسینی در 88/1/18 12:4 عصر

سلام خدای مهربانم.

عید بندگان پاکت مبارک.

احساسمو هنگام اعلام رویت هلال می دانی.خیل دلم میسوزه اونجوری که باید می بودم نشدم.

اما همینم .خدای من مرا بپذیر. به لطیف و رحیم بودنت . زیبای من زیبایی عبادت را در روزهای غیر رمضان به من بچشان.

میدانم هر چه دارم از تو دارم.ازت میخوام بهم معرفت ایمان بدی.می خواهم با علم به صفات پاک تو به درگاهت بیام.

نمیخواهم با بی معرفتیم نسبت به تو بنده گستاخی باشم.

خدایا ظهور مولایمان را برسان.

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم صل علی محمد و آل محمد

نوشته شده توسط امید در سه شنبه 1387/07/09
خداوند خود گواهی به یکتاییش میدهد.

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ( سوره آل عمران آیه ی 18 )
 
خداوند، [با ایجادِ نظامِ واحدِ جهانِ هستى‏،] گواهى مى‏دهد که معبودى جز او نیست‏؛ و فرشتگان و صاحبان دانش‏، [هر کدام به گونه‏اى بر این مطلب‏،] گواهى مى‏دهند؛ در حالى که [خداوند در تمام عالم‏] قیام به عدالت دارد؛ معبودى جز او نیست‏، که هم توانا و هم حکیم است‏

داستانهای قران

ارسال  شده توسط  مرتضی حسینی در 88/1/18 12:3 عصر

 کتاب: آشنایى با قرآن جلد 3 صفحه 121

نویسنده: استاد مرتضى مطهرى

بعضى افراد که فقط آیاتى را مى‏بینند که مى‏گوید همه چیز به اراده خداست، خیال مى‏کنند که قرآن چون فرموده همه چیز به اراده خداست پس قائل به اسباب و مسببات و از آن جمله قائل به اختیار و اراده بشر نیست.مخصوصا اروپاییها اغلب وقتى درباره اسلام اظهار نظر مى‏کنند اسلام را العیاذ بالله یک دین جبرى معرفى مى‏کنند یعنى دینى که براى بشر هیچگونه اختیار و اراده‏اى قائل نیست.ولى واضح است که این، یک تهمت‏به قرآن است.

من در کتاب کوچک «انسان و سرنوشت‏» این مسئله را تا اندازه‏اى بحث کرده‏ام.قرآن به شکلى عموم مشیت الهى و عموم قضا و قدر را قائل است که هیچگونه منافاتى بین آن و اختیار و اراده بشر نیست.از جمله آیاتى که مسئله اختیار و اراده بشر را به طور جدى مطرح فرموده است همین آیه و چند آیه بعدى است.

مى‏گوید: ذلک بما قدمت ایدیکم نمى‏گوید این به موجب اعمال شماست، که بگوییم ما اختیار داشتیم یا نداشتیم.مى‏گوید: بما قدمت ایدیکم به موجب کارهایى که به ست‏خودتان یعنى به اراده و اختیار خودتان بدون هیچ اجبارى انجام دادید.خدا شما را مختار و آزاد آفرید فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر

(1) هر که مى‏خواهد-یعنى به اختیار خودش-ایمان آورد و هر که مى‏خواهد کفر بورزد. انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (2) ما راه را به بشر نمودیم، این دیگر به خود او بستگى دارد که شاکر باشد یا کافر.

اینجا همین مطلب را ذکر مى‏کند: ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید . اینها به دست و اختیار خودتان به وجود آمده است نه به دست‏خدا که در نتیجه ظلم باشد که کسى کار را مرتکب شده باشد، و عذاب را دیگرى متحمل بشود; خدا کار را انجام دهد ولى عذاب را بر بنده بکند.نه، آنوقت مى‏شود ظلم. و ان الله لیس بظلام للعبید و اینکه باید بدانید خدا هرگز به بندگان خود ظلم نمى‏کند.اینجا دو تا نکته است که باید عرض بکنم.یکى اینکه کلمه «عبید» آورده که علامت استرحام است.یعنى خدا چگونه به بنده خودش ظلم مى‏کند؟!یعنى بنده از آن جهت که بنده است مستحق استرحام است.بنده در مقابل حق چیزى نیست که خدا بخواهد به او ظلم کند و حقش را العیاذ بالله پایمال نماید.بنده چه ارزش و شخصیتى در مقابل خدا دارد که خدا به او ظلم کند؟!اینکه کسى به دیگرى ظلم مى‏کند علامت این است که براى او شخصیت قائل است.انسان با کسى کینه مى‏ورزد که براى او شخصیت قائل باشد.انسان اگر براى کسى و چیزى شخصیت قائل نباشد هیچگاه احساساتش علیه او تحریک نمى‏شود و نسبت‏به وى کینه نمى‏ورزد.آیا شما اگر پایتان به یک سنگ بخورد و مجروح بشود ممکن است کینه آن سنگ در دلتان راه پیدا کند و در صدد انتقام از آن برآیید؟ابدا.یک حیوان اگر به شما لگد بزند، آیا ممکن است‏شما کینه او را به دل بگیرید و منتظر فرصت‏باشید که از او انتقام بگیرید؟!نه. چون برایش شخصیتى قائل نیستید.البته به همان اندازه که او جان دارد اندکى شخصیت دارد و ممکن است‏یک شلاق به او بزنید.اما اگر یک انسان همان لگدى را که مثلا اسب به شما زده بزند، یک کینه‏اى از او در دل شما پیدا مى‏شود که خدا مى‏داند.منتظرید هر طور هست انتقام خودتان را بگیرید، چون او انسان است و برایش شخصیت قائل هستید. خدا به بندگان خودش ظلم بکند؟!اصلا بنده کى هست در مقابل خدا؟!

نسبت‏بنده با خدا از نظر ناچیزى و ناقابل بودن براى انتقام گرفتن (جزاى عمل غیر از انتقام است)و العیاذ بالله براى ظلم و تجاوز، از نسبت‏یک سنگ با انسان خیلى کوچکتر است.آیا خدا عبید خودش را ظلم کند؟! نکته دیگر این است که مسئله‏اى در کتب ادبى مطرح است که مى‏گویند چرا خدا مى‏گوید ان الله لیس بظلام للعبید . «ظلام‏» صیغه مبالغه است، و این جمله یعنى خدا بسیار ظلم کننده نیست.پس آیا معنایش این است که کم ظلم کننده هست؟!معمولا جواب مى‏دهند که در اینجا مقصود از ظلام، ظالم است. لیس بظلام للعبید یعنى ظالم نیست. «فعال‏» به معنى «فاعل‏» هم استعمال شده است.

ولى وجه صحیحش همان است که علامه طباطبایى دامت‏برکاته در تفسیر «المیزان‏» مى‏فرمایند که براى خداوند ظالم بودن فرض نمى‏شود.

اگر خدا ظالم باشد، ظلام است و اگر ظالم نباشد [عادل است.به عبارت دیگر] خدا یا عادل است‏یا ظلام.یعنى خدا عادل است همانطورى که هست; اگر بنا بشود خدا ظالم باشد، ظلام یعنى بسیار ظلم کن است.چون اگر العیاذ بالله قانون عالم بنایش بر ظلم باشد، دیگر شامل یک فرد بالخصوص و یک کار بالخصوص نیست، شامل همه چیز است. کار خدا شامل همه چیز است; یا عدالت مطلق است همین طورى که هست و یا فرضا این عدالت نباشد ظلم کامل و مطلق و حد اعلاى ظلم است.پس آنچه درباره خدا مى‏توان مطرح کرد در ارتباط با نظام کلى عالم که آیا این نظام عادلانه است‏یا ظالمانه، این است که آیا خدا ظلام است‏یا عادل؟که مقصود از عادل [بر پا دارنده] کمال عدالت است.


ادامه مطلب رابخوانید.
نوشته شده توسط م.سادات.هاشمی در سه شنبه 1387/11/01
یک آیه از نور

 

هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ( سوره آل عمران آیه ی 7 )

او کسى است که این کتاب [آسمانى‏] را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن‏، آیات (محکم‏) [= صریح و روشن‏] است‏؛ که اساس این کتاب مى‏باشد؛ [و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مى‏گردد.] و قسمتى از آن‏، (متشابه‏) است [= آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول‏، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود؛ ولى با توجه به آیات محکم‏، تفسیر آنها آشکار مى‏گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است‏، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگیزى کنند [و مردم را گمراه سازند]؛ و تفسیر [نادرستى‏] براى آن مى‏طلبند؛ در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم‏، نمى‏دانند. [آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى‏] مى‏گویند: (ما به همه آن ایمان آوردیم‏؛ همه از طرف پروردگارِ ماست‏.) و جز صاحبان عقل‏، متذکر نمى‏شوند [و این حقیقت را درک نمى‏کنند]. 
نوشته شده توسط امید در یکشنبه 1387/09/24
جزو دسته بنده های خوب خدا هستم؟

این لینک ها را ببینید.

در انتظار یار هنر مردان خدا

هنر مردان خداهنر مردان خداهنر مردان خدا



یه سوال مهم!

چه جوری مطمئن بشم که جزو دسته بنده های خوب خدا هستم؟ جزو انسانهای با ایمانی که خدا خیلی دوستشون داره؟ نشونه های بنده های خوب خدا چیه؟

جواب:

یکی از راههای رسیدن به پاسخ اینجور سوالها مراجعه به قرآن هست. ببینیم خود خدا برای انسان مومن چه نشانه هایی بیان کرده و ببینم آیا این نشانه ها در وجود من هست یا نه.

وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

و آنان که از بیهوده رویگردانند. (مومنون/3)

# نکته:

لغو هر گفتار و عملى است که فایده قابل ملاحظه اى نداشته باشد البته لغو تنها شامل سخنان و افعال بیهوده نمى شود بلکه افکار بیهوده و بى پایه اى که انسان را از یاد خدا غافل و از تفکر در آنچه مفید و سازنده است به خود مشغول مى دارد همه در مفهوم لغو جمع است. در واقع مؤمنان آنچنان ساخته شده اند که نه تنها به اندیشه هاى باطل و سخنان بى اساس و کارهاى بیهوده دست نمى زنند، بلکه به تعبیر قرآن از آن «معرض» و رویگردانند.

البته دورى‏ از لغو فقط مخصوص مسلمانها نیست و قرآن کریم درباره خوبان اهل کتاب نیز مى‏فرماید:

«و اذا سَمعوا اللغو اعرضوا عنه؛ اهل کتاب با ایمان، از لغو گریزانند» (قصص/55)

انسان با ایمان، در تمام حرکتهای زندگى هدفى را دنبال مى کند، هدفى مفید و سازنده چرا که لغو به معنى کارهاى بى هدف و بدون نتیجه مفید است.

انسان مومن بخاطر ایمانش جز به اموری که خداوند آن را عظیم و مهم بداند، مشغول نمی شود. اگر به زندگی بزرگان علم و انسانهای موفق نگاه کنیم معنی این حرف خیلی بهتر مشخص می شود. شاید یکی از نتیجه های پرهیز از لغو؛ استفاده صحیح از زمان و وقت باشد که ارزش همین یک نتیجه برای موفقیت انسان بسیار مهم است. (تهیه شده توسط مهدی ملکی، کارشناس بخش دین و اندیشه «از سایت تبیان»)



چه کسی بیشتر خرما خورده ؟ - پنجشنبه چهارم آبان 1385

اصلا میدونی استغفرالله یعنی چه؟!! - چهارشنبه بیست و ششم مهر 1385

امضای حکم کارگزینی - امضای نامه اعمال - جمعه بیست و یکم مهر 1385

روش برخورد پیامبر خدا نسبت به همسران خویش - یکشنبه پنجم شهریور 1385

محمد ، سرآغاز سعادت آدمی - یکشنبه پنجم شهریور 1385 (اولین پست پیامبر امید)

نوشته شده توسط امید در یکشنبه 1387/08/26

قران

ارسال  شده توسط  مرتضی حسینی در 88/1/18 12:1 عصر

نقش آهنگ در تلاوت قرآن

فروزان‌ترین بعد اعجاز بیانی قرآن، همسازی با نغمه‌ای دلنشین، و آهنگهای وزین صوتی است ، آنگاه که با صدایی گرم و زیبا، و آوایی نرم و فریبا، دمساز گردد، اتشی بر خرمن دلها افکند.

که شعله‌های تابناکش جهانیان را به سوز و گداز گذارد .

در دستور تلاوت آمده : قرآن را با آهنگی حزین و نغمه دلنشین، تلاوت کنید.

بگریید و بگریانید(1)، قرآن ، از همان روزهای نخست، با همین شیوه شیوا، سنگدلان عرب را شیفته و شیدای خود نمود، و اندیشه مقاومت و ایستادگی را از آنان ربود.

اعراب، شگفت زده، در برابرقرآن ،‌زانوی تسلیم بر زمین زده وبه عجز و ناتوانی خود اعتراف، و اعجاب و تحسین خود را در مقابل قرآن صریحا ابراز داشتند.

این یک جاذبه و کشش روحانی بود، که این مردم سخت دل و مغرور را به نرمی و گرایش واداشت .

گو اینکه برخی آن را شعر، و پاره‌ای سحرش می‌پنداشتند، ولی خود نیک می‌دانستند که قرآن نه شعر است و نه سحر، گر چه همچون شعر نافذ است و همچون سحر ، افسونگر.

.. ان من البیان لسحرا… (2) . قرآن و سخنوران عصر پیامبر اصولا، عبارت و جمله بندیهای قرآن به گونه‌ای تنظیم شده: روان، یکنواخت،‌ هماهنگ و همساز.

حروف و کلمات ان متناسب و هم آوا،‌پیوسته به یکدیگر پیوند خورده‌اند.

با اینکه قرآن کلام منثور (3) است،‌به کلام منظوم بیشتر می‌ماند . بدین وصف، سبک نوینی در لغت‌نامه عرب به ارمغان آورد، و نظم و تالیف جدیدی به جهانیان ارائه نمود،‌اعراب و جهانیان را به حیرت و شگفتی واداشت.

ولید بین مغیره ـ  یکی از سران با نفوذ عصر جاهلیت ـ برای اولین بار که تلاوت قرآن را شنید، گفت : آنچه که فرزند ابی کبشه (4) می‌سراید، مایه شگفت است، به خدا قسم ،‌ نه شعر است و نه سحر و نه هذیان گویی، بدرستی که آن سخن خداست. قریش را این سخن ناخوش آمد، وی را سرزنش کردند: چرا چنین گفتی و مسلمانان را چیره‌تر ساختی . به آنان گفت‌: به خدا قسم ، روز گذشته، سخنی از محمد (ص) شنیدم،‌که هرگز به سخن آدمیان نمی‌آمد، و پریان را چنین اندیشه‌ای نشاید… به خدا قسم، شیرین و دلپذیر باشد، و رویه‌ای زیبا در بردارد… بدرستی که بر آن ثمربخش، و ریشه آن استوار. از همه برتر، و چیزی بر آن چیره نیاید … پیش از موسم حج نزد ولید آمدند تا چاره بیاندیشند، چه کنند که عرب را از گرد او باز دارند.

به آنان گفت : درباره سخن افسونگر او چه اندیشیده‌اید.

گفتند : می‌گوئیم جادوگر است .

گفت : زمزمه‌های جادوگران را شنیده‌ام،‌هرگز شباهتی به آن ندارد .

گفتند: می‌گوئیم دیوانه است .

گفت : هرگز آشفتگی دیوانگان را ندارد.

گفتند: می‌گوییم شاعر است، و این شعر او است که افسون می‌کند.

گفت : وزنهای شعر و رجز و انواع آن ، بر همه مشهود است، که سخن وی از همگی جدا است .

گفتند: می‌گوییم ساحر است، و این سحر او است که او را چیره ساخته .

گفت : افسون ساحران را دیده و شنیده‌ام ،‌هرگز تناسبی با آن سخن و الا و شیوا ندارد.

گفتند : پس چه بگوییم .

گفت : هر چه بگویید، باور ناکردنی است و خود را رسوا کرده‌اید.

جز آنکه بناچار ساحرش خوانید، که به سحرانگیزی کلامش بیشتر می‌ماند، زیرا که میان فرزندان و پدران تفرقه انداخته، و زنان را بر شواهران گستاخ نموده، و افراد را از قبیله‌هایشان جدا ساخته.

از این رو شاید بتوان او را به سحر و افسونگری نسبت داد

 ( 5) . و سخنانی از این قبیل، که جملگی حاکی از دلهره و هراس اعراب بود، و خود را در مقابل قرآن ،  پاک باخته بودند. و نیز کسانی مانند: طفیل بن عمر ـ شاعری برازنده و از اشراف عرب بشمار می‌آمد ـ و نصر بن حارث ـ زعیمی نافذ اکلمه و سخنوری توانابود ـ و عتبه بن ربیعه ـ بزرگمردی کهن و محترم در میان اعراب ـ عیان بود

(6) ،‌ سر عجز در مقابل قرآن فرود آورده بودند… خداوند از زبان آنان گوید: بل قالوا اضغاث احلام، بل افتراه، بل هو شاعر

 (7) : گفتند : آشفتگی خوابهای او است، یا بافته‌های مغزی او، یا شاعری چیره است . ثم ادبرواستکبر. فقال : ان هوالا سحر یوثر

(8) : پشت کرد و رفت،‌و مغرورانه گفت : افسونی بیش نیست که از دیگران فرا گرفته . قرآن نیز در نکوهش چنین سنجش بی‌خردانه گوید: افسحر هذا ام انتم لاتبصرون.

 (9) آیا این این سخن به افسون می‌ماند . یا آنکه بینش خود را فرو نهاده‌اید… و ما هو بقول شاعر، قلیلا ما تومنون

(10) : این،‌به سخن شاعران نمی‌ماند. پذیرشتان اندک است . خداوندان سخن،‌و استادان بیان،‌در آن روز، درباره قرآن چنین داوری می‌کردند، و آن را یک پدیده نو، و والاتر از اندیشه انسانها می‌دانستند، کشش آن آنان را مجذوب ،‌و از درخشش آن ، پاک مرعوب گشته بودند، گاهی شعر و گاهی سحرش می‌نامیدند،‌ولی می‌دانستند : زیباتر از شعر و فریباتر از سحر است … چرا چنین می‌گفتند . قرآن و ادبای عصر حاضر ادبای عصر حاضر، و سخنوران دوره معاصر ، نیز همگام با گذشتگان،‌ هم آواز، همان سخنان را تکرار می‌کنند: والاتر از شعر است و شیواتر ازهر کلام … بی‌نظیر و بی مانند … همانا کلام خدا است . در این زمینه، استاد محمد عبدالله ( دراز) گوید: … قاری قرآن ، اگر نیک تلاوت کند، آنگونه که خواست قرآن است، نه آنگونه که خواست خود او است … هر آینه می‌یابی : آوایی هماهنگ و نغمه فراگیر، تمام وجودت را فرا گرفته ،‌با آنکه قرآن شعر نیست،‌ولی در آن چیزی می‌یابی که در شعر و نغمه‌های دیگر هرگز یافت نمی‌شود … آری، از نغمه قرآنی چنان سرخوش می‌گردی که هرگز در لذتهای دیگر آنچنان خوشی نخواهی دید… این حروف قرآنی است، و کلمات آسمانی است ، که با نظم و تالیف خاص خود،‌و با فاصله‌های ردیف قرار گرفته، این چنین جمال و زیبایی آفریده.

(11) استاد محمود مصطفی گوید: از دوران کودکی،‌بدون آنکه بدانم ،‌این حقیقت را یافته‌ام،‌ و آن حکایتی از موسیقی درونی قرآن بود، که از عمیق‌ترین اسرار نهانی این کتاب آسمانی بشمار می‌رود ، دریافت و ساخت آن وجود دارد، نه شعر است و نه نثر است و نه سجع،‌بلکه خود یک ساختار نوین که با ردیف قرار گرفتن واژه‌های متناسب چنین آوای موسیقایی را بوجود آورده است. بسی فرق است میان موسیقی برونی که شاعران،‌با تصنع و تکلف آن را می‌سازند،‌و بر قافیه‌ها و نظمهای از پیش تعیین شده استوار می‌باشد… و موسیقی درونی قرآن ، که از اسرار معماری همین ساختار است و بس، که با یک سطر از کلام، ‌و کمتر از یک بیت، و بدون آنکه رعایت قافیه کرده باشد ،‌چنان آوای بلندی سر می‌دهد که هیچ یک از ترکیب بندهای ادبی به او نمی‌رسد…


ادامه مطلب رابخوانید.
نوشته شده توسط امید در دوشنبه 1387/11/14
نیش و نوشهای قرآنی

نمونه‏های قرآنی طنز

چنانکه آمد، طنز یک نوع استعاره است و در قرآن به صورت تمثیلات و تشبیهات و تنظیرات دیده می‏شود که اینک نمونه‏هایی از آنها ذکر می‏شود:

4 . 1 . تشبیه صدای بلند به عرعر خر

و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر (12) ; آرام سخن‏گو (نه با فریاد بلند) که زشت‏ترین صداها، صدای خر است .

در این آیه واقعیتی تلخ در قالب تشبیه و تنظیر بیان شده است .

4 . 2 . تشبیه رفتار بلعم باعورا به پارس سگ

فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث (13) ; داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوی، زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنی، [باز هم] زبان از کام برآورد .

خداوند در این آیه بلعم باعورا را به سگی تشبیه می‏کند .

4 . 3 . تشبیه رباخوار به شیطان

الذین یاکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس (14) ; کسانی که ربا می‏خورند، [از گور] بر نمی‏خیزند، مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته‏سرش کرده‏است .

ربا خوار در رفتار اجتماعی خود مثل افراد دیوانه عمل می‏کند; زیرا رباخوار نظم اقتصادی را بر هم می‏زند و موجب اضطراب و سرگیجی جامعه می‏گردد; لذا مانند انسانی که سرگیجه گرفته از قبر بیرون می‏آید; به جهت آنکه تعادل اقتصادی جامعه را بر هم زده، در رستاخیز تعادلش از دست می‏رود .

این آیه حالت روانی یک رباخوار را در قالبی شیرین به تصویر می‏کشد و عاقبت تلخ رباخواران را در مثالی زیبا بیان می‏کند (15) .

4 . 4 . نسبت‏شکستن بت‏ها به بت‏بزرگ

بل فعله کبیرهم هذا فاسئلوهم ان کانوا ینطقون (16) ; بلکه آن را بزرگترشان کرده‏است . اگر سخن می‏گویند، از آنها بپرسید!

این آیه به داستان حضرت ابراهیم با قوم لجوح و عنود خود مربوط است . آن قوم هنگام عید آن حضرت را به مراسم دعوت کردند; اما او اجابت نکرد و برای مراسم نرفت . وقتی برگشتند، دیدند، تمام بتها شکسته شده و تبری بر روی بت‏بزرگی نهاده شده‏است . نزد حضرت ابراهیم آمدند و او را به شکستن آنها متهم نمودند . حضرت فرمود: من این کار را نکردم; بلکه بزرگ آنها چنین کرده‏است . شما از این بت‏ها سؤال کنید، اگر سخن می‏گویند .

شاید بتوان مطابق برخی از تفاسیر این مورد را «طنز» به شمار آورد . عبارت «بل فعله کبیرهم هذا» طبق تفسیری که در آن، «هذا» فاعل فعل شمرده می‏شود، طنز است; زیرا کاملا خنده‏آور است که مثلا بت‏های کوچک تخلف کرده‏باشند و بت‏بزرگ آنها را تنبیه کرده‏باشد (17) .

4 . 5 . تشبیه درآمدن کفار به بهشت‏به ورود شتر به سوراخ سوزن

و لایدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط (18) ; [کسانی که آیات الهی را تکذیب کرده‏اند]، به بهشت در نمی‏آیند، مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن در آید .

این معنا یک کنایه است و در واقع در این آیه حقیقتی تلخ در قالبی شیرین ارائه شده‏است و طنز معجونی است از نیش و نوش . نیش طنز همان حقیقت تلخ است که در آیه عبارت از «عدم ورود کفار و مشرکان به بهشت‏» است و نوش آن همان قالب شیرین است که در این آیه عبارت از «حتی یلج الجمل فی سم الخیاط‏» است (19) .

4 . 6 . تعبیر ریشخندآمیز درباره سران کفار

ذق انک انت العزیز الکریم (20) ; بچش که تو همان ارجمند بزرگواری!

این آیه درباره برخی از سران کفر و شرک مکه است که در رستاخیز گرفتار جهنم می‏شوند . خداوند می‏فرماید: عذاب دوزخ را بچش که تو همان عزیز و گرامی هستی . در این آیه در اوج فصاحت و بلاغت مضمونی ارجمند به صورت طنز بیان شده‏است; زیرا شخص مورد اشاره در آیه خیلی مغرور و خودخواه بوده و در میان مشرکان شخصیت‏بزرگی داشته‏است . قرآن می‏فرماید: وقتی که در آتش جهنم با ذلت افکنده می‏شود، به او می‏گویند: آقای عزیز! نتیجه کارهایت را بچش! چنین تعبیری یک نوع طنز است (21) .

4 . 7 . تشبیه منافقان به تاریک‏زیان یا گرفتاران صاعقه

قرآن همیشه حقایق والا و بسیار ارزنده‏ای را در قالب مثالهای حسی آورده‏است . آیه‏های 17 و 18 و 19 و 20 سوره بقره منافقان را اینگونه تشبیه کرده‏است:

مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لایبصرون صم بکم عمی فهم لایرجعون او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالکافرین .

منافقان مانند کسانی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کنند)، ولی هنگامی که آتش اطراف آنان را روشن می‏سازد، خداوند (طوفانی می‏فرستد و) آن را خاموش می‏کند و در ظلمت و تاریکی وحشتناکی که چشم انسان را از کار می‏اندازد، آنها را رها می‏سازد . آنها کر، گنگ و کورند; بنابراین از راه خطا بازنمی‏گردند، یا همچون بارانی که در شب تاریک توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانی) ببارد و آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود می‏گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد (و همه در قبضه قدرت او هستند).

در این بیان طنزگونه قرآن حقیقتی تلخ یعنی نفاق و دورویی را که بسیاری از افراد جامعه گرفتار آن هستند، به صورت جذاب و شیرین و دلنشین تشبیه کرده‏است . پایان و عاقبت کار منافقان را چون افرادی کر، گنگ و نابینا معرفی می‏کند که به راحتی قادر نیستند از راه نادرست‏خویش بازگردند (22) .

در مثال دیگر وضعیت منافقان اینگونه توصیف شده است:

او کصیب من السماء فیه ظلمت و رعد و برق یجعلون اصبعهم فی ءاذنهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالکافرین یکاد البرق یخطف ابصرهم کلما اضاء لهم مشوا فیه و اذا اظلم علیهم قاموا و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصرهم ان الله علی کل شی‏ء قدیر . یا چون [کسانی که در معرض] رگباری از آسمان - که در آن تاریکیها و رعد و برقی است - [قرار گرفته‏اند] ; از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند، ولی خدا بر کافران احاطه دارد . نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید; هرگاه که بر آنان روشنی بخشد، در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند، [برجای خود] بایستند و اگر خدا می‏خواست‏شنوایی و بینایی شان را برمی‏گرفت، که خدا بر همه چیز تواناست . (23)

در این مثال طنزآمیز، قرآن، صحنه زندگی منافقان و چهره‏های نفاق را چنین پریشان معرفی می‏کند .

5 . نتیجه

از آنچه گذشت روشن شد که کنایه و طنز و مجاز و استعاره‏های قرآنی همه در مسیر حقیقت و نیل انسان به واقعیت است . در هیچ‏کدام از این امور خلاف واقع و دروغ و کذب وجود ندارد; زیرا مجازی است، توام با شواهد و قرائن حالی و مقامی .

بنابراین می‏توان با مراجعه به آیاتی مشتمل بر مثل، کمثل، کما و ک، طنزهای قرآنی را استخراج نمود و با مراجعه به کتب «امثال القرآن‏» که به نمونه‏هایی از آن اشاره شد، به انواع طنزهای قرآنی دست‏یافت .

باری، طنزهای مفید و سازنده و هدفمند هم انسان را متبسم و خندان می‏سازد و هم باعث تفکر و تدبر و حزن و اندوه می‏گردد .

• خنده از لطفت‏حکایت می‏کند این دو پیغام مخالف در جهان از یکی دلبر روایت می‏کند

• گریه از قهرت شکایت می‏کند از یکی دلبر روایت می‏کند از یکی دلبر روایت می‏کند

و انسان امیدوار و عاشق در سیر و سلوک خویش سعی می‏کند، از تمام عالم هستی اعم از علم تکوین و تدوین که گاهی طنزگونه با آدمی سخن می‏گوید، استفاده کند و در جهت کمال نهایی خویش بهره برد:

• عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد

• ای عجب من عاشق این هر دو ضد ای عجب من عاشق این هر دو ضد

نوشته شده توسط امید در سه شنبه 1387/11/08
2 پرسش و پاسخش !

پرسش: اگر انسان برای سفر به کرات دیگر موفق شود و اسباب زندگی را راه بیندازد، آیا تمام تعابیری که در قرآن دربار? «ارض» بیان شده مثلاً در مورد کره مریخ، صادق نخواهد بود؟

پاسخ: آیات فراوانی راجع به زمین در سوره های مختلف قرآن آمده است که ما به تعدادی از آن ها اشاره می کنیم;

 (بقره، 22); (حج، 63 و 65); (نمل، 61); (شمس، 6); (عبس، 26); (نازعات، 30); (ق، 7); (ذاریات، 20 و 48); (نبأ، 6); (نوح، 19); (غاشیه، 20); (فاطر، 9).*?*


در این جا تعدادی از آیات را می آوریم:


          1. زمین در تسخیر انسان:


«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الاَْرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَی الاَْرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ; (حج، 65)

« آیا ندیدی که خداوند آن چه در زمین است، مسخر شما کرد؟ و کشتی ها به فرمان او بر صفحه اقیانوس ها حرکت می کنند و آسمان (کرات و سنگ های آسمانی) را نگه می دارد تا بر زمین، جز به فرمان او فرو نیفتد؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است.»


          2. زمین به منزله فرش گسترده:


«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الاَْرْضَ بِسَاطًا; (نوح، 19)

« و خداوند زمین را برای شما فرش گسترده ای قرار داد.»


          3. آرامش زمین:


«أَمَّن جَعَلَ الاَْرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَــلَهَآ أَنْهَـرًا...; (نمل، 61)

 «یا کسی که زمین را مستقر و آرام قرار داد، و در میان آن نهرهایی روان ساخت، ... .»


این آیات و آیات مشابه آن که در قرآن کریم فراوان است، به همین کر? خاکی مخصوص اشاره دارند، ولی برخی آیات هم هست که واژ? «ارض» در آن ها به معنای مکانی است که انسان در آن مکان زندگی می کند و یا خانه می سازد و یا کشاورزی می کند، این آیات به کر? زمین اختصاص ندارند؛ برای مثال، وقتی گفته می شود حرام است زمین مردم را غصب کنی، اگر در کر? دیگری هم انسان ها دارای خانه و املاک شدند، این سخن نیز صادق است، برخی از آن آیات عبارت اند از:


«وما تَدرى‏نَفسٌ بِاَىِّ اَرضٍ تَموتُ (لقمان، 34)؛ و هیچ کس نمی داند که در کدام [قطع?] زمین می میرد»،

«قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِى الاَرضِ قالوا اَلَم تَکُن اَرضُ‏اللَّهِ وسِعَةً فَتُهاجِروا فیها (نساء، 97)؛ گویند ما در زمین مستضعف بودیم [ناتوان شدن در جنب? ایمان و عمل]  فرشتگان گویند: آیا زمین خداوند وسیع نبود تا در آن [از محیط کفر به محیط اسلام] مهاجرت کنید؟»


امّا اگر مقصود شما این است که حرام ها و حلال ها، تنها به کسی که در زمین زندگی کند متوجه شده باشد، باید گفت چنین نیست، زیرا خطاب های قرآن کریم به صورت «ای مؤمنان» و یا «ای بنی آدم» و یا «ای مردم» است، و مؤمن و بنی آدم و انسان چه در زمین باشد و چه در کرات دیگر، عنوان شان تغییر نمی کند، آری اگر عنوان خطاب «یا اهل الارض» بود، این بحث جا داشت که آیا «زمین» خصوصیّت دارد یا اعمّ از کر? زمین و کرات دیگر است، ولی هم اکنون این بحث، منتفی به انتفای موضوع است.

پرسش: آیا موفقیّت انسان نسبت به سفر در زمان به وسیله آیه یا آیاتی از قرآن  قابل نهی و نفی است، اگر این امکان فراهم شود، بسیاری از مسائل تغییر پذیر است؛ برای مثال، بی عدالتی مصداق بارز آن خواهد بود؛ مثلا من یک روز صبح وجود دارم، ولی صبح فردا بدون اینکه اثری از من باقی باشد، به دلیل تغییر تاریخ به وسیله افرادی یا اتفاق هایی دیگر وجود نخواهم داشت، یا تصحیح عمل گناه، دلیلی برای انجام گناه خواهد شد؟


پاسخ: چنان که از برخی فرازهای پرسش شما به دست می آید، مقصود از «سفر در زمان» آن است که انسان از مقطعی از تاریخ که در آن زندگی می کند، به همراه همه مجموعه ای که با آن ها زندگی می کند به عقب برگردد یا به جلو برود؛ برای مثال، اگر گناهی کرده مانند آنکه زمین کسی را غصب کرده است، به عقب برگردد و آن زمین را غضب نکند و صاحب آن زمین هم که پیش از برگشت از تصرف در زمینش محروم شده بود، در زمین خود تصرف کند؛ بنابراین، مانند آن باشد که نه گناه غصب صورت گرفته باشد و نه شخصی از اموالش محروم شده باشد؛ بنابراین، گویا گناهی نشده تا حتی به توبه نیاز داشته باشد. جلو رفتن زمان هم نیز حالتی مشابه عقب رفتن می باشد و هم? مجموعه را هم با خود هماهنگ و همراه کند، سبب مزاحمت یک اراده با اراده های دیگر خواهد بود، زیرا امکان دارد در همین حالی که من می خواهم به ده سال پیش برگردم و وضعیتی را تغییر دهم، شخصی دیگر می خواهد در همان حال به صد سال پیش برگردد که وضعیّت من هم در آن دخالت دارد؛ البته اگر چنین امری را خدا بخواهد می تواند انجام دهد، زیرا هیچ اراده ای با اراد? او مزاحم نیست، ولی از عهد? انسان خارج است، اینکه خداوند، تنها راه جبران گناه را توبه و یا عمل صالحی که آن را جبران کند، دانسته است، بیان گر این است که حتی در آینده، راه دیگری برای رفع گناه وجود ندارد.




*?* ر.ک: تفسیر نمونه آیت اللّه مکارم شیرازى و دیگران، ج 1، 14، 15، 27، 26، 22، 25، 18، ص 118، 157، 515، 43 (147، 101، 16، 431)، 234، 78، 191، دارالکتب الاسلامیة، ذیل آیات مذکور.

   1   2   3   4   5   >>   >